چه رنجی است خوابیدن زیر آسمانی که نه ابر دارد نه باران از هراس از کلمات هر شب خوابهای آشفته میبینیم
به این جهان آمدهایم که تماشا کنیم
صندلی های فرسوده و رنگ باخته سهم ما شد انتخاب ما مرواریدهای رخشان بود