من پناهنده ام
به مرزهای تنتو من همه جهان را
در پیراهن گرم تو
خلاصه می کنممثل درختی
که به سوی آفتاب قد میکشد
همه وجودم دستی شده است
و همه دستم خواهشی:
خواهش توچه بی تابانه میخواهمت!
تو را دوست دارم
و این دوست داشتن
حقیقتی است که مرا
به زندگی دلبسته می کند